سلام شب های سخت بارداری
سلام مامانی خوشکلم تازگی ها حال مامانی تغییر کرده و حالش شب ها بد می شه جمعه 28 شهریور که مامان بزرگ و بابابزرگ رفتن مامانی و بابایی رفتن خونه عزیزشون خوابیدن آخه پارکینگ خونشون نامزدی گرفته بودن و تا نصفه های شب بزن و برقص بود و مامان و بابا نمی توانستن بخوابن . آن روز حال مامانی خوب بود تا روز شنبه که باز مامانی و بابایی رفتن خونه عزیزشون غذا سبزی پلو با گوشت فوق العاده بود که خیلی چسبید مامانی بعدش دوغ خورد اما زیاده روی کرد و حالش بد شد و بالا آورد تا شد یکشنبه بابایی این دو روز رفته بود کمک عمو م.ه آخه اثاث کشی داشت خلاصه آن شب باز مامانی حالش بد بود و حدس می زد به خاطر لواشک هایی باشه که موقع آمدن از سر کار می خوره چون فشارش م...
نویسنده :
مامان مهربون
7:33